یک سال گذشت و این رویا فراموش شدنی نیست و بازم داره من رو قلقلک میده. سوال ها زیادن و راه ناپیدا اما برادرم که همزمان با من به فکر افتاد خودش رو جمع و جور کرد و الان بعد از یان یک سال اون رد کلگری کانادا زندگی جدید رو شروع کرده. من هم نمیتونم این رویا رو نادیده بگیرم بازم هم به فکر افتادم. بنظرم بهترین راه اقدام کردن و به جریان انداختن با فکر کردن چیزی درست نمیشه. الان که تجربه برادرم رو دارم مسیر به گنگی و تاریکی قبل نیست برام.
رویا ها رو باید به جریان انداخت تا عملی بشن.
رو ,فکر ,یک ,رویا ,سال ,برادرم ,یک سال ,به جریان ,به فکر ,این رویا ,سال گذشت
درباره این سایت